هم‎چنان كه خون از گلوگاه دختر برون مي‎تازد، باد بر فراز بندر اوليس به اهتزاز در مي‎آيد. با گذر زمان مردم به اين باور رسيدند كه آرتميس كه خداي مهربان نوزادان انسان و حيوان است و يار و ياور گم‎شدگان در جنگل‎هاي تاريك چگونه مي‎تواند خون يك باكره شانزده ساله را طلب كند و از آن پس اسطوره ايفي‎ژني شروع به تغيير و تحول كرد تا اين‎كه به دست اوريپيد به صورت درام در آمد. بدين صورت است كه گويي داستان‎هاي اساطيري در يك عدم قطعيت به سر مي‎برند و قابل اثبات نيستند و باز چون زندگي تغییر مي‎كنند. به عنوان نمونه «داستان ايفي‎ژنيا و سيمون (Cymon) كه نقاشان بسياري را مانند بنجامين وست (Bemjamin West) (1773)، جان اوِرِت ميلاييس (John Everett Millais) (1848) و فردريك ليتون (Frederic Leighton) (1884) به تصویر کشیده‌اند اصالتا اسطوره‎‏اي يوناني نيست و رماني از توماس آرنه (‏Thomas Arne) است كه بعدها توسط شاعر و درام‎پرداز، جان دريدن (John Dryden) توسعه داده شده است»[6] و از اين قرار است: هنگامي كه ايفي‎ژني از ميان توري‎ها مي‎گريزد روزي با آرامش خاطر در كنار دريا به خواب مي‎رود و جواني برنا به نام سيمون كه از طبقه پست جامعه و بي‎سواد بوده عاشق اين شاه‎زاده خانم ميسنه‎اي مي‎شود و نيروي عشق وي را هم‎طبقه و در خور ايفي‎ژني مي‎كند و آن دو با يكديگر ازدواج مي‎كنند. داستان حول محور قدرت عشق است.

اين داستان كه در زمان ما يك داستان اقتباسي از اسطوره ايفي‎ژني است مي‎تواند در سده‎هاي ديگر قسمتي از زندگي اسطوره شود بدين منظور كه با داستان‎هاي اساطيري بياميزد و روزي به سختي بتوان آن را از نمونه اصيلش جدا كرد. هرچند كه اين دليلي كافي براي گذر از نياورده شدن نام ايفي‎ژني در ايلياد به عنوان قرباني جنگ تروا نيست.

گوته كه بسيار تحت تاثير اساطير يونان بود، داستان ايفي‎ژني را نگاشت كه اقتباسي منطبق بر داستان ايفي‎ژني در ميان توري‎ها است و پيرو خط داستاني اوريپيد بوده است. اين نمايشنامه به شعر بوده و در ايران نيز توسط آقاي بهروز مشيري به زباني شعري و مطنطن ترجمه شده است.[7] راسين نيز ايفي‎ژني را نگاشته است كه به فارسي از آن ترجمه‎اي در دست نيست.

چگونه چنين معصوميتي در خاندان آترئوس به بار مينشیند. حتي الكترا غير مستقيم دستش به خون مادرش آلوده شد. ايفي‎ژني هرگز و بعدها هم نتوانست در كنار بازمانده‎هاي خانواده‎اش به زندگي ادامه دهد. شايد آن زنجيري كه در اوليس پاره شد، هرگز نتوانست وي را به خانه بازآورد. همان‎طور كه مي‎دانيم كاهنه معبد آرتميس شد و تا به آخر به همان صورت زيست و مرد. شايد نمي‎توانست به خانه‎اي كه بوي گس پدرش و لطافت و دل‎ربايي مادرش را در خود ندارد پاي بگذارد و شايد در نهايت عشقش به الكترا و اورست نمي‎توانست بر سر يك سفره با آنان بنشيند و در چشمانشان چون پيش خيره شود. گونه او متفاوت از تمام خاندان آترئوس بود و او آمده بود تا زندگي‎اش را وقف آرتميس كند.

در داستان ايفي‎ژني پس از آن‎كه گوزني به جاي ايفي‎ژني بر مذبح با گلوي بريده ديده مي‎شود، كالكاس اظهار مي‎دارد كه: «آرتميس نمي‎خواهد قربان‎گاهش به خون انسان بيالايد و معتقد است كه قرباني را او براي خود برده است.»[8] اين نمونه نشان مي‎دهد كه گويي خون انسان هم‎چنان كه از يافته‎هاي كنوني از جهان باستان نشان‎گر فديه‎اي نيك براي خدايان بوده است، اين نظريه نيز وجود دارد كه ريختن خون انسان نيز عملي توامان با قبح بوده است.

«در عصر برنز (Age of Bronze) اثر اريك شانووِر (Eric Shanower)، جايگزيني گوزن به جاي ايفي‎ژنيا يك دروغ مسلحت‎آميز از طرف اوديسه (Odysseus)، براي آرام و قرار دادن به اندوه جان‎كاه كليتم‎نسترا بود هرچند براي وي كاري نكرد: او با همه خشمش يونانيان را نفرين كرد، آرزو كرد تمامشان در جنگ بميرند.»[9] از اين‎جا درست مي‎توان رنج مادري را كه پشت در معبدي نگاه داشته مي‎شود تا بريدن گلوي دختركش را به انتظار بكشد دريافت و در پس آن كيني كه خاموشي نمي‎گيرد و به فاجعه‎اي كه بعد‎ها رخ مي‎دهد مي‎انجامد.

«دروازه‎اي به كشور زنان شري س. تِپِر (Sheri S. Tepper) در بر دارنده ايده مشابهي با نمايشنامه‎اي به نام ايفي‎ژنيا در اليوم ((Hphigenia at Illium است كه در طول رمان تكرار مي‎شود. در رمان روح ايفي‎ژنيا به آشيل مي‎گويد كه تمام شاعران دروغ بافته‎اند؛ او هرگز قرباني‎اي خودخواسته نبوده و نه هيچ گوزني به جاي او به مذبح فرستاده نشده است. ايفي‎ژنيا هم‎چنين در مي‎يابد كه اين اسطوره‎ها هيچ قدرتي وراي او ندارند، هنگام كه آشيل تلاش مي‎كند وی را هم‌سر خود بخواند، به او یاد آور می‌شود که مرده زنان به کار تو نمی‌آیند.»[10]

تعریف دو فرهنگ‌ و دانش‌نامه‌ به‌نام جهان از ایفی‌ژنیا از این قرارند:

فرهنگ اساطير جهان:[11]

«دختر قرباني شده آگاممنون براي باد مساعد به سوي تروي كه يونانيان پرستش آرتميس را با او آميختند. در براورون، ساحل شرقي (درياي) آتيكا، غاري نزديك محراب آرتميس وجود دارد كه گفته مي‎شود مقبره ايفي‎ژني است. روايتی ديگر حاكي از اين است كه ايفي‎ژنيا از ابتدا كاهنه آرتميس بوده است و بعدها توسط مردمان توري از قبيله سسيتيان (Scythian) مامور قرباني كردن كشتي‎شكستگان مي‎شود.»

 در دانش‎نامه ميتيكا[12]، نوشته راشل گراس و داله گروت (Rachel Gross and Dale Grote) درباره ايفي‎ژني آمده است كه: «پيچيدگي داستان ايفي‎ژني در بسياري از اساطير يوناني آورده شده است. بسياري از آن‎ها گوياي آن هستند كه ايفي‎ژني الهه‎اي در دوران كهن بوده كه قدرتش را در عصر تاريخي از دست داده است و يا بسيار شبيه به الهه‎‎هاي شناخته شده‎اي است كه چيزي بيش از نام‎هاي متفاوت براي تقدسي يگانه نيستند.  ايفي‎ژنيا نزديكي و تقارب قابل توجهي با آرتميس دارد تا آن‎جا كه گاه به عنوان لقب آرتميس در نظر گرفته شده است و شك و ترديد‎هاي صاحب‎نظران را مبني بر اين‎كه ايفي‎ژنيا خود يك الهه باكره شكارگر بوده كه جنبه‎ها و پيچيدگي‎هاي شخصيتش با آرتميس يكي انگاشته شده است را، به روشني هدايت مي‎كند.»



[1] دانش‌نامه آزاد ویکی‌پدیا، ایفی‌ژنیا. www.wikipedia.com/Iphigenia

[2] همان.

[3] ایلیاد، کتاب نهم، خط 145 و 287.

[4] پدر آشیل.

[5] هومر: ایلیاد، ترجمه سعید نفیسی، تهران، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، 1382، ص 291.

[6] دانش‌نامه آزاد ویکی‌پدیا، همان.

[7] گوته: ایفی‌ژنی در توری، ترجمه بهروز مشیری، تهران، انتشارت روشن‌گران و مطالعات زنان، چاپ اول، 1376.

[8] ایفی‌ژنیا، مقاله مجازی. World mythology dictionary/Iphigenia

[9] دانش‌نامه آزاد ویکی‌پدیا، همان.

[10] همان.

[11] World mythology dictionary/Iphigenia

[12] www.encyclopediamythica.com